جدول جو
جدول جو

معنی جیر ترک - جستجوی لغت در جدول جو

جیر ترک
پایین تر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیم ترک
تصویر نیم ترک
کلاه خود، خیمۀ کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش ترک
تصویر پیش ترک
کمی جلوتر، کمی پیش تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیرجیرک
تصویر جیرجیرک
زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، چزد، جزد، زانه، زلّه
فرهنگ فارسی عمید
(تَرَ)
نیم ترنگ. آواز پست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کلاه خود. کلاهی آهنی که در روزهای جنگ بر سر گذارند. (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) ، نوعی خیمۀ کوچک. (فرهنگ فارسی معین) : درطارم آمد بر دست راست خواجه بونصر بنشست در نیم ترک چنانکه در میانۀ هر دو مهتر افتاد. (تاریخ بیهقی ص 139). امیر گفت به نیم ترک رو و خازنان و مشرفان را بگوی... همگان را خلعت دهند. (تاریخ بیهقی ص 241). کوتوال و سرهنگان دررسیدند و حاجب بزرگ بلکاتکین ایشان را به نیم ترک پیش خویش بنشاند. (تاریخ بیهقی ص 220).
گر شود ناظر به سقف نیم ترکت آسمان
بر زمین افتد کلاه از فرق ترک پنجمین.
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 47000گزی شمال خاوری بهبهان و 25000گزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. کوهستانی، معتدل و مالاریائی. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی قالیچه و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
کمی دیرتر
لغت نامه دهخدا
حشره ای از راسته راست بالان که همه چیز خوار است و اکثر بمناسبت زندگی بحالت انزوا بالهایش را از دست داده. این حشره در زیر زمینها و باغها و مزارع فراوان است. الی ورجه. جیک صرار
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ ترک آواز دویم از بنیادهای خنیای ایرانی آواز دوم از اصول موسیقی که آنرا ترکی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیرجیرک
تصویر جیرجیرک
((رَ))
حشره ای شبیه ملخ اما کوچکتر از آن که صدای بلندی دارد و در اواخر خرداد و اوایل تیر شروع به خواندن می کند، جراسک، چزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیم ترک
تصویر نیم ترک
((تَ))
خود و کلاه آهنی که در روز جنگ پوشند، خیمه کوچک
فرهنگ فارسی معین
خورشت تره که به جای آب و روغن از گزنه ی نورسته و سر شیر استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش ترها، کمی جلوتر
فرهنگ گویش مازندرانی
تره، گندنا، سیرتازه جوانه زده که به عنوان سبزی خوردن، خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
از سمت پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک تر
فرهنگ گویش مازندرانی
بالاتر، بخش بالایی، اندکی بالاتر
فرهنگ گویش مازندرانی
به طور ماندگار، تا دیر وقت
دیکشنری اردو به فارسی